به گزارش شهرآرانیوز، زن جوان مشهدی به طرز معجزه آسایی از چنگال مرگ گریخت. او درباره این ماجرای تکان دهنده گفت: من در یکی از مجتمعهای مسکونی شهر جدید گلبهار زندگی میکنم و با بیشتر همسایگان رابطه صمیمانهای دارم. در این میان زنی که خود را وکیل دادگستری معرفی میکرد و مدعی بود بیش از ۲۰ سال سابقه وکالت دارد به منزلم رفت و آمد داشت و با یکدیگر دوست شده بودیم، اما از حدود ۲ ماه قبل که مقداری طلا و لوازم برقی از منزلم سرقت شد و موضوع را از طریق کلانتری پیگیری میکردم، رفت و آمدهای او به منزلم به طور چشمگیری کاهش یافت، ولی من هیچ گاه به او مشکوک نشدم؛ چراکه در طول مدت آشنایی، اعتماد کامل مرا به خود جلب کرده بود. خلاصه در حالی که من همچنان پیگیر دستگیری سارق یا سارقان منزلم بودم، ناگهان حادثهای وحشتناک رخ داد که من به طرز معجزه آسایی از چنگ مرگ گریختم تا چهره آن زن شیاد نیز برای همه آشکار شود.
زن جوان در ادامه این ماجرا مدعی شد:آن شب و در حالی که به آخرین روزهای ماه مبارک رمضان نزدیک میشدیم من در خانه تنها بودم که «سوزان» وارد منزلم شد و بعد از چند دقیقه برایم آب میوه آورد! ولی باز هم طاقت نیاورد و با این بهانه که تو روزه میگیری و ضعیف شدهای به بیرون از خانه رفت و در مدت کوتاهی با ظرف سوپ به خانه بازگشت.
نمیدانم سوپ را از کجا آورد، ولی من میلی به پیش غذا نداشتم به همین دلیل هم نمیخواستم آن را صرف کنم، با وجود این «سوزان» آن قدر با چرب زبانی اصرار کرد که مجبور شدم سوپ را بخورم! در حالت خواب و بیداری شنیدم که او میگفت: حال تو خوب نیست و من شب را در کنار تو میمانم!
صبح روز بعد هنگامی به هوش آمدم که فردی نقابدار روی پیکرم نشسته و پارچههایی را در دهانم فرو برده بود. قصد داشتم خودم را از چنگ او برهانم، اما دست هایم زیر زانوهای او قرار داشت و نمیتوانستم حرکت کنم در همین حال فقط تلاش میکردم تا فریاد بزنم و جیغ بکشم! با آن که احساس میکردم کسی صدایم را نمیشنود، اما در همین گیرودار یکی از همسایگان مجتمع مسکونی که به همراه شوهرش از کنار واحد آپارتمانی ما عبور میکرد، نالههای ضعیف مرا شنیده و به موضوع مشکوک شده بود. در یک لحظه فهمیدم که آنها تلاش میکنند قفل در را باز کنند. طولی نکشید که زن همسایه وارد پذیرایی شد و با دیدن فردی نقابدار که پالتوی بزرگی به تن داشت و با طناب مشغول خفه کردن من بود، دیگر نتوانست این صحنه را تحمل کند و کنار در اتاق غش کرد. شوهر آن زن که اوضاع را این گونه دید هراسان وارد خانه شد و مرا از چنگ قاتل نجات داد.
دقایقی بعد همسایگان دیگر هم رسیدند و با برداشتن کلاه کشی از سر قاتل مشخص شد او همان زنی است که خود را وکیل معرفی میکند! خلاصه لحظاتی بعد نیروهای انتظامی هم آمدند و «سوزان» را به کلانتری بردند. در آن جا هویت واقعی او لو رفت و تحقیقات نشان داد که او قبلا نیز با خوراندن مواد بیهوشی به من، اموالم را ربوده است، ولی این زن که گرگی در لباس میش بود، ادعا کرد که فرد دیگری او را اجیر کرده است تا مرا به قتل برساند و ....
زن جوان در پایان این ماجرا مدعی شد، شاید قصه مرگ و زندگی من، درس عبرتی برای زنانی باشد که به راحتی به هر فردی اعتماد میکنند و از سوی دیگر نیز حداقل چهره پلید چنین تبهکارانی برای مردم آشکار میشود که با توسل به این حیلههای ناجوانمردانه زندگی دیگران را به بازی میگیرند!